مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
شکـسـتهاند قـلمها و بـسـتـهاند دهـانها نـشـسـتهاند قـدمها و خـسـتهاند تـوانها نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن چه ساکناند زمانها، چه الکناند زبانها چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است که شرح عمر کمت نیست در توان بیانها کم از شکوه تو گـفـتـند راویان احادیث نشـسـته داغ عـظیـمی میان سیـنۀ آنها کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو کشیده خط سیاهی به دور خط و نشانها یکیست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو چـشیده است بلاها و دیده است زیانها تویی که مرجع حلُالمسائل است نگاهت به ما نگـاه بـیـنداز در هجـوم گـمـانها همیشه قصۀ تو میخورد گریز به گودال درست لحـظۀ آخر بـریده است امانها رضا شدهست علیاکبر و شدی تو حسینش عوض شدهست فقط جای پیرها و جوانها دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد پُر از عریضۀ حاجت شبیه نامهرسانها غـریبزاده! قـریبِ به اتـفـاق سپـردنـد که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوانها! |